وَ دیگر بحث، بحثِ امتحان نیست
وَ این فرزند، فرزندی جوان نیست
حسین آورده طفلی شیرخواره
وَ می داند که قوچی در میان نیست ...
وَ دیگر بحث، بحثِ امتحان نیست
وَ این فرزند، فرزندی جوان نیست
حسین آورده طفلی شیرخواره
وَ می داند که قوچی در میان نیست ...
جدا ماندن از کسی که دوستش داری ،
فرقی با مردن ندارد...
پس عمری که بی تو می گذرد ،
مرگیست به نام زندگی...!
حسین جانم...
ماندم چرا نگاه تو افتاد سوی من؟!
من هیچ هیچ هیچم و تو بی نهایتی
ایل و تبار تو همه آقا و پادشاه
ایل و تبار من همه مجنون و هیئتی...
گاهى ...
دلت"به راه" نیست!!
ولى سر به راهى ...
خودت را میزنى به "آن راه" و میروى...
و همه،
چه خوش باورانه فکر میکنند..
که تــو..
"روبراهى"....
آقا جانم، حسینم...
تمام سرنوشتِ من
شده همین که دیده ای،
کسی که هر چه می دود
به کاروان نمی رسد...!
یعنی می شود آن روز؟!
درون تنگنای قبر،
شانه ام را بگیری
و تکان بدهی:
اسمع ، افهم (بشنو و بفهم )
انا حسین بن علی بن ابی طالب...
سر و کارت با من است...
یک زن گرانبهاترین اعجاز خداست.
برای داشتنش باید وضوی باران گرفت.
و به نام عشق، شبنم وار بر عطر او سجده کرد.
و هزار هزار گل سرخ را تسبیح لحظه هایش نمود.
او اجابت میکند، عشقی، بالاتر از خورشید.
و زیباتر از مهتاب را .
و تنها یک زن میداند آیین دوست داشتن را.
و آنقدر زیبا هدیه میکند این عشق را که سیراب شوی.
اری میدانی که او .
سردار عشق است.
و بهشت کمترین سرزمین اوست...
--برای بانو
"مـ♥ـادر" کـه نباشـد قانون خـانه بهم می ریزد ..
عـلی در نجـفـــ
حــسن در بقـیع
حــسین در کربـلا...