بانو، شما چقدر لطیفید، سادهاید
آیینهاید، مثل خدا بی افادهاید
گرمید و
زیر سایهاتان میشود نشست
کوهید، جنگلید، درختان جادهاید
کوریم اگر نه
صفحهی دفتر سفید نیست
ایشان نوشتهاند، شما شرح دادهاید
دست طلب به دامنتان
میشود نزد ؟
ما اوفتادهایم، شما ایستادهاید
ما تحفهای به غیر ارادت
نداشتیم
سست است، رد کنید که صاحب ارادهاید
لبهایتان چرا به سخن وا نمیشود
؟
ای خوش به حال مهر که بر لب نهادهاید
از ابروانمان گره بسته وا
کنید
بانو شما که صاحب رویی گشادهاید
آدم که مثل معجزه نازل
نمیشود
نورید، آیهاید، ز مادر نزادهاید
پیچیدهاید و سخت ولی سخت
نیستید
بانو شما چقدر لطیفید، سادهاید!