فراری

فرار میکنم... از خودم... تا فراری که از خودم میکنم...!

فراری

فرار میکنم... از خودم... تا فراری که از خودم میکنم...!

فراری

احساس حضور خـــــدا ،
در همه حال ،
همه مسائل را حل میکند...

" آیت الله بهجت "

پیام های کوتاه

۱۲ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

سلام. امروز یه نفر با نام "همکار د" !! یه نظر خصوصی گذاشتن که اینه:

"سلام

خیلی کار خوبی کردید که پست امشب را حذف کردید ای کاش زودتر کرده بودیدکه اینقدر موضوع زری کش پیدا نکنه و بعضی دلسردیها  پیش نیاد " 


یه توضیح کوچیک بدم :
چند وقت پیش شخصی به اسم زری اومد و برای یکی از پستهای بنده نظر گذاشت و خلاصه از یه بنده خدا اسم برد و هرچی گفتم بهش فلان و بهمان گوشش بدهکار نبود و... بگذریم!
-- میگن یه دیوونه یه سنگی میندازه تو چاه که صد تا عاقل نمیتونن درش بیارن!!!
اولا من اصلا دلم نمی خواست دوباره این بحث باز بشه. دوما من نمیفهمم چه کاری کردم که بخواد دلسردی بوجود بیاد!! چون تمام نظرات زری رو حذف میکردم!
سوما برای اطلاع دوستان این زری خانم شخصی هستند که با نام "دانشجو" مطلب میذارند و اتفاقا برخلاف رفتارهای سبک و مسخره شون توی این وبلاگ، تو وبلاگ خودشون خیلی خیلی دم از خدا و امام حسین و امام زمان میزنند که من هیچوقت نفهمیدم کجا ائمه از ما خواستند دیگران رو اینطور اذیت و ازار کنیم؟!!
اینم ادرس وبلاگشون : http://tttttars.blogfa.com/

چهارم اینکه من ازشون خواستم خودشون رو معرفی کنند که البته راست و دروغش رو نمیدونم ولی خودشون رو " الف حقیقت" معرفی کردند. البته با توجه به دروغهایی که تابحال گفتن بعید میدونم مشخصاتشون رو درست داده باشن!!! فقط اینو مطمئنم که از دانشگاه پ.ن خوراسگان هستند و بچه های انجمن رو هم خیلی خوب میشناسن!!!
پنجم به اطلاع همه از جمله همین دوستمون که با نام "همکار د" نظر گذاشتن میرسونم که بلاگ مثل بلاگفا نیست! ادرس ای پی ها رو در اختیار مدیر وبلاگ قرار میده! مثلا همین زری خانم با نامهای دوست و کاتب هم اینجا نظر گذاشته بودن!! همین "همکار د " هم اینجا با نام "تجدید خاطره" نظر گذاشتن! فقط خواستم بگم از روی ادرس ای پی مشخصه که همه ی اسامی یکی هستند و با نامهای مختلف نظر گذاشتن فایده ای نداره!!

ششم دلم نمیخاست امشب چنین مطلبی بذارم ولی خب واقعا .....! اینکه کسی که از هیچ چیز خبری نداره خیلی راحت بیاد و من رو باعث دلسردی یا هر کوفت دیگه ای بدونه بنظرم ........! هر چند برای من واقعا مهم نیست چون خداروشکر درسم تموم شده و دیگه کاری به محیط دانشجویی ندارم. ولی خب بازم دلم نمیخاد بین دوستانی که قبلا بودیم سوء تفاهم و یا کدورتی باشه...
هفتم هم اینکه کاش یاد بگیریم همدیگر رو قضاوت نکنیم! اول از همه هم خودم رو میگم...  این زری خانم رو که من واقعا نمیدونم کی بودند ولی خب هر کی بودند احتمالا برای کارهایی که این مدت کردند، اسیب هایی که رسوندند، ناراحتی هایی که باعث شدند و... جوابی برای اون دنیای خودشون آماده کردند! توی تایید نظرات هم تمام حواسم رو جمع میکردم که خدای نکرده اسمی از کسی نباشه که بخواد سوء تفاهمی پیش بیاد ولی خب با این حال اگه باعث دلخوری دوستان "واقعی" خودم تو انجمن شدم عذرخواهی میکنم....
یا زهرا...
  • ایلیا فاطمی

دوست ندارم که بپرسی "چرا؟" 
دست خودم نیست که می‌خواهمت ...


- رضا احسان پور


-- برای بانو...

  • ایلیا فاطمی

تصویر قشنگی ست که در صحنه ی محشر


ما دور حسینیم و بهشت است که مات است ...

  • ایلیا فاطمی

همه  رفتند و من از هجر تو هق هق کردم
بخدا حضرت ارباب زغم دق کردم...

  • ایلیا فاطمی

دلم گرفته ، ای دوست ،

هوای گریه با من...!

  • ایلیا فاطمی

ای رفیقان که سوی شهر حسین در سفرید

این دل غمزده و زار مرا هم ببرید


زیر یک پرچم و بیرق همگی سینه زدیم

شرط و انصاف نبوده که شما ها بپرید


فکر این مساله بدجور خرابم کرده

که چرا شاه کرامت دل من را نخرید؟ 


من شنیدم که در این خانه بد و خوب یکیست

ولی فهمیده ام انگار شما خوب ترید...



-- الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک یا کریم... خدایا دوستت دارم. الهی شکر...


  • ایلیا فاطمی

نام زوار کربلا در لیست
نام من در میان آنها نیست


من مگر عاشق شما نشدم؟   :((

جرم‌ و تقصیر من بگو پس چیست؟


باشد آقا قبول گنهکــارم
جز تو بخشنده‌ ی گناهم کیست؟


حرف دل بود با شمـا گفتم
شاعری پیش عشق بی ادبی‌ ست...


-- الحمدلله که دوستانم دارن میرن کربلا... الهی شکرت...

امیدوارم همشون بعد از زیارت قبر ارباب شهید بشن... 

خدایا به لحظه ی نا امیدی مولا اباالفضل، امید کسی رو نا امید نکن. مخصوصا کسایی که آرزوشونه شهید بشن... آمین. 

  • ایلیا فاطمی

من و این روضه ها الحمدلله

من و یاد شما، الحمدلله

رسد روزی که در سجده بگویم

رسیدم کربلا الحمدلله...

  • ایلیا فاطمی

هر روز در سکوت خیابان ِ دوردست
روی ردیف نازکی از سیم می‌نشست

وقتی کبوتران حرم چرخ می‌زدند
یک بغض کهنه توی گلو داشت... می‌شکست

رعدی زد آسمان و ترک خورد ناگهان
از غصه‌ی کلاغ، کلاغی که سخت مست...

باران گرفت - بغض خدا هم شکسته بود
تنها کلاغ روی همان ارتفاع پست،

آهسته گفت: من که کبوتر نمی‌شوم
اما دلم به دیدن گلدسته‌ات خوش‌ست

 

-- کبوترا دارن میرن و ما کلاغا موندیم و دیدن عکس گنبد و گلدسته... هی ی ی ی ...

  • ایلیا فاطمی
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ایلیا فاطمی